...دنيا مال ماست...

اگر كسي نيومد و سري به تنهاييت نزد...مثل يه كوه درد باش طاقت بيار و مرد باش

 


غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت‌

پیاده آمده بودم‌، پیاده خواهم رفت

‌طلسم غربتم امشب شكسته خواهد شد

و سفره‌ای كه تهی بود، بسته خواهد شد

و در حوالی شبهای عید، همسایه!

صدای گریه نخواهی شنید، همسایه!

همان غریبه كه قلك نداشت‌، خواهد رفت

‌و كودكی كه عروسك نداشت‌، خواهد رفت‌

منم تمام افق را به رنج گردیده‌،

منم كه هر كه مرا دیده‌، در گذر دیده

‌منم كه نانی اگر داشتم‌، ز آجر بود

و سفره‌ام ـ كه نبود ـ از گرسنگی پر بود

به هرچه آینه‌، تصویری از شكست من است‌

به سنگ ‌سنگ بناها، نشان دست من است

‌ اگر به لطف و اگر قهر، می‌شناسندم‌

تمام مردم این شهر، می‌شناسندم

‌ من ایستادم‌، اگر پشت آسمان خم شد

طلسم غربتم امشب شكسته خواهد شد

و سفره‌ام كه تهی بود، بسته خواهد شد

غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت‌

پیاده آمده بودم‌، پیاده خواهم رفت‌

چگونه باز نگردم‌، كه سنگرم آنجاست‌

چگونه‌؟ آه‌، مزار برادرم آنجاست‌

چگونه باز نگردم كه مسجد و محراب‌

و تیغ‌، منتظر بوسه بر سرم آنجاست

شكسته‌بالی‌ام اینجا شكست طاقت نیست

‌كرانه‌ای كه در آن خوب می‌پرم‌، آنجاست

‌ مگیر خرده كه یك پا و یك عصا دارم‌

مگیر خرده‌، كه آن پای دیگرم آنجاست‌

شكسته می‌گذرم امشب از كنار شما

و شرمسارم از الطاف بی‌شمار شما

من از سكوت شب سردتان خبر دارم‌

شهید داده‌ام‌، از دردتان خبر دارم‌

تو هم به‌سان من از یك ستاره سر دیدی‌

پدر ندیدی و خاكستر پدر دیدی‌

تویی كه كوچه غربت سپرده‌ای با من‌

و نعش سوخته بر شانه برده‌ای با من

‌تو زخم دیدی اگر تازیانه من خوردم

‌تو سنگ خوردی اگر آب و دانه من خوردم‌

گرچه مزرع ما دانه‌های جو هم داشت

‌اگرچه تلخ شد آرامش همیشه تان

اگرچه كودك من سنگ زد به شیشه تان‌

اگرچه متهم جرم مستند بودم‌

تمام آنچه ندارم‌، نهاده خواهم رفت‌

پیاده آمده‌بودم‌، پیاده خواهم رفت

به‌جز غبار حرم‌، چیز دیگری نبرم‌


 

+نوشته شده در یک شنبه 18 تير 1391برچسب:afghan,ساعت11:16توسط داود حسيني | |